الهی . . .

الحمدلله. ستایش خدای مهربان، کردگار روزی رسان، یکتا در نام و نشان. خداوندی که ناجُسته، یابند و نادَریافته، شناسند و نادیده، دوست دارند. قادر است بی احتیال؛ قیوم است بی گشتن حال. در ملک ایمن از زوال؛ در ذات و نعت، متعال. لم یزل و لایزال؛ موصوف به وصف جلال و نعت جمال. عجز بندگان دید در شناخت قدر خود و دانست که اگر چند کوشند، نرسند و هرچه بپویند، نشناسند.

الهی! به نشان تو بینندگانیم؛ به شناخت تو زندگانیم. به نام تو آبادانیم؛ به یاد تو شادانیم؛ به یافت تو نازانیم. مست مهر از جام تو ماییم؛ صید عشق در دام تو ماییم.

الهی! گهی به خود نگرم، گویم: از من زارتر کیست؟ گهی به تو نگرم، گویم: از من بزرگوارتر کیست؟


الهی! گر زارم، در تو زاریدن خوش است، ور نازم، به تو نازیدن خوش است. الهی! شاد بدانم که بر درگاه تو می زارم، بر امید آن که روزی در میدان فضل بر تو نازم... یک نظر در من نگری و دو گیتی به آب اندازم.


الهی! نور تو چراغ معرفت بیفروخت، دل من افزونی است... قرب تو چراغ وجد بیفروخت، همت من افزونی است. ارادت تو کار من بساخت، جهد من افزونی است. بود تو کار من راست کرد، بود من افزونی است.

الهی! از بود خود چه دیدم مگر بلاوعنا؟ و از بود تو همه عطا و وفا. ای به برّ پیدا و به کرم هویدا! ناکرده گیر کردِ رهی و آن کن که از تو سزا.

گزارش تخلف
بعدی